پایان اوقات فراغت و آغاز فصل علم اندیشه
همه ساله با فرا رسیدن فصل تابستان فصل گرم و مهربانی و پایان امتحانات دانش آموزان فصل شور و نشاط در کانون های فرهنگی هنری مساجد شهرستان خمین آغاز می شود، شور حضور و فعالیت در مساجد رنگ وبوی خاصی به مسجد می بخشد حضور نوجوانان در مسجد، شروع کلاس های تابستانی فرصتی دیگر برای باهم بودن را رقم می زند با گذشت تابستان کلاس ها هم به پایان می رسد، همزمان با پایان یافتن کلاس ها بازدیدها مسئول منطقه ویژه خمین از کانون های مساجد آغاز می شود، از نحوه برگزاری کلاس ها، از شور وشعف بچه ها؛ باایشان همراه می شوم به سوی مساجد.
اولین بازدید خود را از کلاس های کانون فرهنگی هنری رهپیویان وصال شروع می کند مسجدی که قدمت دیرینه در خمین دارد وحرف های بسیار برای حضور مردم در این مسجد؛ وارد مسجد می شود بچه ها گرداگرد مربی نشسته اند از جای خود بلند می شوند و با صدای کوچک دخترانه خود سلام می دهند کتاب های رنگارنگی در دست هرکدامشان دیده می شود یکی از این کتاب ها کتاب «بوسه ای برآسمان» است. خانم نجاری از اشتیاق بچه ها می گوید از زودتر آمدن بچه در کلاس به گفته خانم نجاری بچه ها زمانی که می آیند درب مسجد هنوز بسته است مربی با بچه ها وارد کلاس می شود کتاب طرح بوسه ای برآسمان هزاران نکته در آن نهفته است که ذهن بچه ها را درگیر می کند و بچه ها مدام از مربی سوال می کنند.
فاطمه دانش آموزی که درکلاس حافظ 7جز قرآن کریم است از کتاب بسیار تعریف می کند ومی گوید کتاب بسیار جالب و جذابی برایش است.
مربی از مشکلات می گوید از اینکه بچه ها مدام در خواست اردو دارند آقای کوچکی هم بامهربانی پاسخ بچه ها ومربی را می دهد به هرکدام از بچه ها هدیه ای می دهد در درون چشمانشان شادی خاصی نمایان است هرکدام برای آقای کوچکی شعری می خوانند، سوره ای ازقرآن را می خوانند به راستی که مربیان وخانواده ها برای بچه ها زحمت می کشند حاضر جوابی بچه ها تلاش مضاعف مربی را نشان می دهد زمان در حال گذر است وفرصت کم نوبت به بازدید دیگر کلاس ها ودیگر کانون هاست.
از کوچه پس کوچه ها و خیابان ها عبور می کنیم و به کانون شهید غلامحسین رحیمی می رسیم جمعیت عظیمی در کلاس درس قرآن نشسته اند نوای دل انگیز قرآن از درب مسجد به گوش می رسد با سلامی آقای کوچکی وارد مسجد می شود دختران 8ساله 9ساله باچادر های سفید گلهای قرمز با قرآن های که جلویشان باز است مشغول تلاوت آیات نور هستند.
بدون اینکه نظم کلاس به هم ریخته شود در گوشه ای می نشینیم و به صدای دل انگیز قرآن که توسط فرشته های پاک تلاوت می شود گوش می دهیم؛ با ذکر صلوات کلاس به پایان می رسد و آقای کوچکی صحبت کوتاهی با بچه ها درخصوص قرآن واثرات مثبت آن در زندگی می کند با گرفتن جایزه دختران کوچک خود را بزرگ می بینند بزرگانی که با چشمان معصوم و قلب های پاک خود قرآن رابه زیبایی تلاوت می کنند دختران از نرفتن به اردو گلایه دارن ولی بازهم با گرفتن جایزه قانع می شوند ومی گویند امروز آقای کوچکی در کلاس قرآن ماحضور پیدا کردن و تلاش ما را دیدن این برای ما بچه ها از هرچیزی بالاتر است با خداحافظی نوبت به کانونی دیگر می رسد این بار کلاس کانون متفاوت برگزار شده کانون آفتاب بله کلاسشان در حیاط مسجد و زیر درختی باسایه های که اجازه نمی دهد خورشید گرمایش را برچهره معصوم دختران و پسران نمایان کند کلاس نقاشی با مدادهای رنگی های برروی دفترهای سفید چشم همه را به خود جلب می کرد بچه ها با شوق و ذوق نقاشی های خود را نشان می دادند کانون ها یکی پس از دیگری خود بازدید شد هر کانونی در دلش هزاران حرف داشت هزارن خواسته ولی با یک نفر مسئول از کانون های مساجد آقای کوچکی و صحبت کردن ارامش را می شد در درونشان احساس کرد.